کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

مرغ بسمل شده‌ای بال و پرش می‌سوزد            کودکی زندگی‌اش در نظرش می‌سوزد

دخـتری که وسط خـیـمه‌ای گیر افتاده            اولین شـعـله که آید سپـرش می‌سوزد


سپرش سوخـتـه و چادرش آتش گیرد            تا تکانی بخورد موی سرش می‌سوزد

بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد            اثر سوخـتـگی دور و برش می‌سوزد

تا رسـد قـطـره اشـکی سر زخم گونه            ناگهـان گوشه چشمان ترش می‌سوزد

شـده‌ام مثـل‌‌ هـمان مـادر محزونی که            هـمـه شـهـر ز آه سـحـرش مـی‌سوزد

عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می‌آورد            ریشۀ موی سرم بین اثـرش می‌سوزد

تـا تــرک‌هـای لـب تـشـنـۀ بـابـا دیـدم            جگرم گفت: هنوزم جگرش می‌سوزد

بعد از آنی که لبانـم به لـبانش چـسبید            سینه‌ام از نفس شـعـله ورش می‌سوزد

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بر نیـزه‌هـا از دور می‌دیـدم سرت را            بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟

چـشـمانـم از داغ تـو شد بـاغ شـقـایق            در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را


ای کاش جای آن همه شمشیر و نیـزه            یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را

بـابـا تو که گـفـتی به ما از گوشـواره            هـمراه خود بردی چرا انگـشـترت را

یـک روز بــودم یــاس بـاغ آرزویـت            حـالا بـیـا با خـود بـبـر نـیـلـوفـرت را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان قصۀ افتادن حضرت رقیه از ناقه و .... حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با ضرب سیـلـی تا که افـتـادم ز ناقـه            دیـدم کـبـودی‌هـای چــشـم مـادرت را

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌کُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف           دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف

خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد           نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف


بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو می‌کُشد           قـصۀ تلـخ نـبـودِ پیکـرت از یک طرف

بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد           پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف

دوریت از یک طرف بابا مرا می‌داد عذاب            خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف

گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت           حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف

از روی نـیـزه دوتایی سایـبـانـم بـوده‌اید           تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مجتبی عسکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب خـدا دعـای مرا مستجاب کرد            بـابـا مـرا برای خـودش انتخـاب کرد

من که تـوان پـا شدن از جـا نـداشـتـم            خیرش قبول عـمه دوباره ثـواب کرد


با اینکه من خودم پُـر درد و جراحتم            زخـم لب تو زخـم لـبـم را کـباب کرد

دروازۀ پُر از غـم ساعات یک طرف            مـا را یـزیـد وارد بــزم شـراب کـرد

درشـام، شـام دخـتـر تو تـازیـانـه بود            عـمه تمام خرج سفـر را حساب کرد

زجری که من کشیده‌ام از دشمنت پدر            عکسی کبود از رخ دُردانه قاب کرد

گـفـتم نزن که بال و پـرم درد می‌کند            اما چه سود خواهش من را جواب کرد

من نـذر کـرده‌ام که ببـوسم لب تو را            حـالا خـدا دعـای مـرا مستجـاب کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به تحریفی بودن داستان زجربیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زجری که من کشیده‌ام از دستهای زجر            عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شام غمهاى من غمزده را آخـر نیست            لاله‌اى همچو تن خونى من پرپر نیست

گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین            شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست


یا که پاى سر تو جـان دهم امشب بابا            یا به والله قسم دخـتـر تو دخـتر نیست

آنکه شمشیر کش است دست زخیمى دارد            ضربه سیلی‌اش از ضرب لگد کمتر نیست

گـیـسوانـم هـمه خـیـرات سـر تو دادم            پنجه‌اى نیست که پیچیده به موى سر نیست

کاش هـمراه سرت رأس عـمو می‌آمد            تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست

تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند            کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست

گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم            ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب آگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست            دیگراین ظرف ترک خورده چونان ساغرنیست

آن یهودى که ز خیبر به دلش بغضى بود            گفت این قافله که هست اگر حیدر نیست

چـوبه محـمـل خـونى شده شاهـد باشد            دلى همچون دل زینب به حرم مضطر نیست

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از کـینه‌ها گرفت کسی استخاره را            آتش کشید معجـر و گوشه-کناره را

می‌سوخت تار و‌ پودِ تنم، دیدم عده‌ای            بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را


راه فرار بسته و حتی به غیر از آب            بستند روی ما به خـدا راه چاره را

بابا نبودی و همهٔ خیمه‌ها که سوخت            دیدم میان دست کـسی گـاهـواره را

عـمه پـناه من شد و در بین ازدحام            بُـردند از سه سالهٔ تو گوشـواره را

بـردیـم تا به شـام، سـرِ نـیـزه‌ها تبِ            گودال و علـقمه، غـمِ دارٱلاماره را

گفتند به ما خارجی و این دلم شکست            دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را

دلتنگ بودم و شبِ ویرانه سرد بود            با گریه تا به صبح شمرده ستاره را!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌سوخت تار و‌ پودِ تنم، تا که عده‌ای            بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را

بیت زیرا به دلیل مستند نبودن افتادن حضرت رقیه از ناقه و آوردن او توسط زجر و .... حذف شد جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آنقدر «زجر»بر تنِ من تازیانه زد            طـاقـت نـداشتـم ضرباتِ دوباره را

بیت زیر به دلیل ایراد در وزن در مصرع اول تغییر داده شد

خیلی دلم شکست سرِ بازار بارها-            دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم            کاخ اگر کوه احد باشد خرابش می‌کنم

پـرده‌های قـصر افـتاد از طنـین ناله‌ام            کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم


مدح باب علم طاها گرچه اینجا باب نیست            در میان شامـیان امـروز بابش می‌کنم

یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست            می نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم

دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی            در شعـاعـم ذرّه بـاشد آفـتابـش می‌کنم

از خـدایم اذن دارم زیر سقـف گـنـبدم            هر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم

آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته            با خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم

سفره دار روضۀ بابا منم، با دست خویش            گـندمی گر نـذر گردد آسیـابش می‌کنم

زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهواره‌ای            عاقـبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روى دیـوارِ خـرابه نقـش غربت می‌کنم           ناخوشی‌ها را عزیزم! با تو قسمت می‌کنم

نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب           اینچـنـین هـسـتم ولى بابا قـناعت می‌کنم


بعدِ هردشنام از خولى و زجر و حرمله           می‌نشینم گوشه‌اى با عمه صحبت می‌کنم

دستِ دخترها که در دستِ پدرها می‌شود           در خودم سر می‌برم،با خویش خلوت می‌کنم

دخـتران شـام با من بـی‌وفـایـى می‌کـنـند           هر چقدر هم که به آنها من محبت می‌کنم

از تو دلگیرم پدر، من را ندیده رفـته‌اى           لکنت من را ببخش بابا، جسارت می‌کنم

: امتیاز

مناجات با امام، زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در سیـنـه، نـیّـتم همه‌اش نذر تو حسین            حـالِ عـبـادتـم هـمه‌اش نـذر تو حـسین

خـرده فـروش نیستم و عـمده می‌دهـم            یکجـا محـبّـتـم هـمه‌اش نـذر تو حسین


روزِ ازل خدا گل من را که می‌سرشت            بنـوشته قـسمـتم همه‌اش نذر تو حسین

تـا زنـده‌ام بـرای شـما سیـنـه مـی‌زنـم            نیـرو و قـوّتـم هـمه‌اش نـذر تو حـسین

از لطف مـادرم همه عـمرم فـقط شده            این جمله عادتم: همه‌اش نذر تو حسین

مادر، پـدر، برادر و خواهـر، قـبـیله‌ام            این جان و ثروتم همه‌اش نذر تو حسین

فـرموده است پیـر جماران به عالمی:            ارکـان نهـضتم همه‌اش نذر تو حسین

در اوج روضه، گـاه فـقط آه می‌کـشم            این آه حـسرتـم هـمه‌اش نذر تو حسین

*************

کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت:            این اوج غـربتم همه‌اش نذر تو حسین

مـویـم به یـاد زلـف تو بـابا سپـیـد شد            غرق شباهتم... همه‌اش نذر تو حسین

هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می‌کند            دردِ مـساحـتـم هـمه‌اش نـذر تو حسین

لکنت زبان گرفته‌ام از بعدِ... بگذریم            اصلا فصاحـتم هـمه‌اش نذر تو حسین

گـفتم گـله کـنم ز تو اشکـم امـان نـداد            خوردم شکایتم، همه‌اش نذر تو حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوباره روضۀ با آب و تـاب می‌گـیرم            من از مـراثی‌ام آخـر جـواب می‌گیرم

سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید            عــزا بـرای تـو بـا آفـتـاب مـی‌گـیـرم


پُر است چهره‌ام از روضه‌های مکشوفه            ولی ز چـشم تو بابا حـجـاب می‌گیرم

نـشـسته‌ام که بـرای سر تو گـریه کنم            عـزا بـرای سـرت بـا ربـاب می‌گیرم

خدا کند که سرت را سوی نجف ببرند            بـرای تو کـمک از بـوتـراب می‌گیرم

برای شستن زلفت که دست شمر افتاد            نشـستـه‌ام ز سـرشکـم گـلاب می‌گیرم

من از شـنـیـدن لـفـظ، کـنـیـز بیـزارم            من از شنـیدن آن اضطـراب می‌گیرم

شـبـیـه آیـنـه‌ام، کـه هـزار تـکّـه شـدم            شکسته‌ام سوی مرگـم شتاب می‌گـیرم

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

دیـدم به خـواب شمع خرابه شدی پدر            گفتم: چگـونه بی‌تو شبم را سحر بُوَد؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است            بابا برای وصل تو، چـشمم به در بُوَد


روزی به روی دوش عمو بود جای من            حالا به خاک سرد خـرابه ست منزلم

حـرف نگـفـته با تو بـسی داشتـم ولی            دیـدم سر تو را و سخـن مانْـد در دلـم

حالا که برلبت اثر از خیزران نشست            در راه عشق من لب خود می‌کنم کبود

موی سرم چو موی تو، آتش گرفته است            دخـتـر نـدیـده‌ام که شـبـیـه پـدر نـبـود

عـمّـه ز راه رفـتن من گـریه می‌کـنـد            خـیـلی شـبـیـه مـادر پهـلـو شکـستـه‌ام

بابا بـیـا و هـمره خـود دخـتـرت بـبـر            از دردِ زنده ماندن بعد از تو خسته‌ام

او با کـمک ز عـمّه دگـر راه می‌رود            یک دختر سه ساله و افـتادگی چنین؟

لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپرد            پـایـان گـرفت قـصـۀ دلـدادگـی چـنین

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با دستْ اگرکه بر سرِ تو دست می‌کشم            سیـلی زجر چـشم مرا تار کرده است

این دنـدۀ شـکـستـۀ پـهـلـوی من، پـدر            کار نفـس کـشیدن من زار کرده است

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی سپهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـابـا من از دنـیـای بـی‌تـو دل بـریـدم            یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

هر چند که دیـر آمـدی عـیـبـی نـدارد            شکـر خـدا امـشب به دلـدارم رسـیـدم


خیلی شبـیـه مـادرت زهـرا شدم...نه؟            با این دو چـشم تار و گـیسوی سپـیـدم

این خصم یاغی دخترت را زجر می‌داد            از ترس او در بین صحـرا می‌دویـدم

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم            طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

وقتی که دشمن برد ما را بـیـن بـازار            من هم شـبـیـه تو خـجـالت می‌کـشیـدم

هر چند بالم سوخته با این همه باز...            هـر شـب به یـاد عـمـه و بـزم یـزیـدم

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد            آن حرف زشتی که به عمه زد شنـیدم

خـیـلـی تـحـمـل می‌کـنم درد کـمـر را            چـاره نـدارم...از عـلاجـش نـا امـیـدم

من را ببر با خود... نمی‌خـواهم بمانم            بـابـا مـن از دنـیـای بی‌تـو دل بـریـدم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شده یا تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این زجر یاغی دخترت را زجر می‌داد            از ترس او در بین صحـرا می‌دویـدم

از روی ناقه تا زمین خـوردم مرا زد            من ضربـۀ دستان سنگـیـنـش چـشیـدم

در راه شام از خـستگـی خـوابـیدم اما            از خواب با ضرب لگـدهـایش پـریدم

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـالا که آمدی دگـر از پیـشـمان نـرو            خـورشید شـام تـار خـرابه بـمان، نرو

دیگر بس است بی تو سفر،جان به لب شدم            دق می‌کنم اگـر بـروی مهـربان، نـرو


با کل شهـر جـان خودت قهـر کرده‌ام            ازبس که طعنه خورده‌ام از این وآن نرو

با دخـتران شهـر چـقدر از تو گـفـته‌ام            می‌خـواستم تو را بـبرم پیـشـ­شان نرو

این شامیان به من چقدَر حرف بد زدند            اصلاً بـرای حـرف بـد دیگـران نـرو

خسته شدم ز بس که سرم داد می‌کشند            این مردمـان بـی‌ادب و بـد دهـان نرو

رفتی و پشت هم ز همه خورده‌ام لگد            بابا ببـین چگـونه شـدم قـدکـمان، نرو

ضربه تو خوردی و دل من تیر می‌کشد            خورده ترک غرور من از خیزران نرو

قرآن نخوان که زخم لبت درد می‌کند            قـاری خـوش صدای من نـاتـوان نرو

از گـریه‌هـای من دل عـمّه کـباب شد            پـس لااقـل بـرای دل عـمّـه جـان نرو

باشد،اگر که قصد سفر داری ای پدر            امـا دگـر بـدون مـن از کـاروان نـرو

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آرام جان خسته‌دلان پیکرت کجاست؟            جانم به لب رسیده پدرجان سرت کجاست؟

جـسمت اسیـر فـتـنـۀ یـغـماگـران شده            پـیـراهـن امـانـتـی مـادرت کـجـاست؟


از چه جواب دخـتر خود را نمی‌دهی            بابای با محـبّـتـم! انگـشـتـرت کجاست

در خیمه هر چه بود به تاراج فتنه رفت            خاکم به سر عمامۀ پیغمبرت کجاست؟

سوز عطش ز خون تنت موج می‌زند            ای تشنه لب، برادر آب‌آورت کجاست؟

از دود خیمه تربت شش ماهه گم شده            بابا بگو مزار علی اصغرت کجاست؟

: امتیاز

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نویـد وصل پدر را به كـاروان می‌داد            به مـاه، مـاه سر نیـزه را نشان می‌داد

رقــیـه تـولـیـت آسـتـان رأس شـریـف            به ماه، اذن زیـارت در آسـمان می‌داد


هزار حوریه از چادرش زمین میریخت            اگر كه چادر خود را کمی تكان می‌داد

 رقــیـه دخـتــر آقـای مـهــربـانـی كـه            سرش به حامل سر نیزه سایبان می‌داد

گرسنه بود، ولی از كرامتـش این بس            به دست دشمن خود رزق آب و نان می‌داد

 شبـانه از لب بابـا كـمی شكـایت كرد            چرا كه بوسه به لب‌های خیزران می‌داد

توان پا شدنـش را گرفت سیـلی خـصم            وگرنه پیش پـدر، ایـستاده جان می‌داد

درسـت لـحـظـۀ وصـل رقـیـه و بـابـا            برادرش به روی نـیـزه‌ها اذان می‌داد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد

پدر عـقـیق یمن را به ساربان بخـشـید            و او النگوی خود را به ساربان می‌داد

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان زجر و افتادن از ناقه و .... تغییر داده شد  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

توان پا شدنـش را گرفت سیـلی زجـر            وگرنه پیش پـدر، ایـستاده جان می‌داد

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

به امیدی كه بـیایی سحـری در بر من            خاك ویـرانه شده سـرمهٔ چـشم تر من

مـدتی می‌شود از حـال لـبت بی‌خـبرم            چند وقت است صدایم نزدی دختر من


من همان لاله افـروخـتهٔ خون جگـرم            كه همین لخته فقط مانده به خاكستر من

شب این شام چه سرمای عجیبی دارد            تـب ایـن سـوز كجـا و بـدن لاغـر من

دارم از درد مچ دست به خود می‌پیچم            ظاهـراً خـرد شده سـاقـۀ نیـلـوفـر من

چادرم پاره شد از بس كه كشیدند مرا            لحظه‌ای وا نشد اما گره از معجر من

موی من دست نخورده است خیالت راحت            معجر سوخته چسبیده به زخم سر من

كـاشكی زود بـیایـی و به دادم بـرسی            تا كه در سیـنـه نـمانَـد نـفـس آخـر من

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زندگی بی‌تو در این قافله سخت است پدر           گذر عمر از این مرحله سخت است پدر

دخترت تشنۀ اشک است ولی بـاور کن           گریه کردن وسط هلهله سخت است پدر


روضۀ خـار مغـیـلان و کـف پای یـتـیم           بـا دل نـازک این آبـلـه سخت است پـدر

کاش می‌شد کـمی از نـیـزه بـیایی بـغـلم           بخدا بوسه ازاین فاصله سخت است پدر

تا که چشمم به لبت خورد ترک خورد لبم           با لب پـاره بـرایـم گـلـه سخت است پدر

عـمه دیگر چه کـند من که خودم میـدانم           زندگی با من کم حوصله سخت است پدر

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : هاشم طوسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـابـا نـگـاه پُـر شـررم درد می‌کـنـد            قلب حزین و شعله ورم درد می‌کند

از بس برای دیدن تو گـریه کرده‌ام            چشمان خیس و پلک ترم درد می‌کند


از بعد نیـزه رفـتن رأس عـمو ببین            سر تا به پای اهـل حرم درد می‌کند

آهسته بوسه گیرم از آن جای خیزران            دانـم لـبـانـت ای پـدرم درد می‌کـنـد

از کوچه‌های سنگی کوفه ز من مپرس            آخـر هـنوز بـال و پـرم درد می‌کند

با هر نـوازشی که ز بـاد صبا رسد            این دسته موی مختصرم درد می‌کند

ناقه بلند بود و نگویم چه شد ولی...            چون فاطمه پدر، کمرم درد می‌کند

 بابا ببـین شبـیه زنـی سالخـورده‌ام            دستم، تنم، سرم، جگرم درد می‌کند

مدیون عمه‌ام که نفس می‌کشم هنوز            جـسـم کـبـود هـمسفـرم درد می‌کند

هرجا که گوشواره ببینم از این به بعد            زخمی دوباره در نظرم درد می‌کند

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ساحل زخـم گـلویت دل دریای من است           موی تو سوخته اما شب یلدای من است

آمــدی داغ دل تـنـگ مــرا تــازه کـنـی           یا دلت سوخته از دربدری های من است


خواب دیدم بـغـلـم کرده ای و می بـوسی           سر تو در بغـلم، معـنی رویـای من است

وای بابا چه بـلایی به سرت آمده است؟           لبت انگار ترک خورده تر از پای من است

بس که زخمی شده ای چهرۀ تو برگشته است           باورم نیست که این سر سر بابای من است

من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم           دیده وا کن به خدا وقت تماشای من است

عمه از دست زمین خوردن من پیر شده           نیمی از خم شدن قامت او پای من است

دست بر بال ملائک زدن از دوش عمو           ماجـرای سحـر روشن فـردای من است

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

این همه درد دلم چشم تری می خواهد            آتش سینه ام امشب جگری می خواهد

قصه های شب یلدای فراق من و تو            تا كه پایان بپذیرد سحری می خواهد


باز خاكسترم از شوق تو پروانه شده            شمع من  شعله تو بال و پری می خواهد

مگر احوال دلم با تو به سامان برسد            سینه آرام ندارد كه سری می خواهد

دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا؟            هر سفر قاعدتاً همسفری می خواهد

حال من حال یتیمی است كه هرشب تا صبح            دامن عمه گـرفـته پـدری می خواهد

خون پیشانی تو آتش این دل شده است            لاله تا داغ ببـیـند شرری می خواهد

نكـند باز هم این زخـم دهن باز كند            لب تو بوسه آهـسته تری می خواهد

چـادرم سوخـته فكر كـفـنم باش پدر            قـامتم پوشش نوع دگری می خواهد

این شب آخری ای كاش عمو پیشم بود            شام تاریك خـرابه قـمری می خواهد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

من از قـبـیـلۀ دُردی کـشـان پُـر دَردم            که در هـوای نـگـاه نـگـار مـی گـردم

دوباره دست نیاز و دوبـاره چشم امید            به سـوی خـانۀ طـفـل سه سـاله آوردم


به نام نامی خاتون عـشق، مـاه دمـشق            دخـیـل یـار شـدم... تا رقـیـه ای گردم

نگاه مرحمتش گرمِ گرم چون خورشید            چه می شود که بیـفـتد به کـلبۀ سردم؟

وجود او همه از نور ناب، نور لطیف            و مـن کـنـار مـسـیـر نـزول او گـردم

در این زمانه که دوران سختِ وانفساست

به پـای عـشق رقـیـه فـنـا شـدن زیـباست

شکستن از غم او را خطر نمی دانست!            به غیر عـشق پدر بیـشتـر نمی دانست

طنین گریۀ او لحـن مـادری را داشت            که آه یـکـسـره را بـی اثـر نمی دانست

اگـر نـبــود رقـیـّـه دل شـکـســتـۀ مــا            صفای نافله را در سحر...نمی دانست

اگـر نـبـود رقـیـه شــرار نـالـه نـبــود            غـم فـراق پـدر را جـگـر نـمی دانست

چنان به یاد عـمو دل شکسته می نالـید            که سیرِ قـافـله را در سفـر نمی دانست

چنان ز شـوق پـدر آه و گریه سر می داد

کـه شــور در هـمـۀ کـائـنـات مـی افـتـاد!

ستاره بود و به دیدار ماه عادت داشت            سه ساله بود و به آغوش شاه عادت داشت

ز صحن خشک لبش خنده رد نشد بی اشک            شکسته بود و همیشه به آه عادت داشت

ز بس که پای برهنه دوید در پـیِ سر            به خارهای مغـیلان راه عادت داشت

شبـیـه عمـۀ مظلومه سخت می نـالـیـد            به روضه های غم قتلگاه عادت داشت

نه از عزا به در آمد، نه رخت خود را شست!            تنش به سرخی و رنگ سیاه عادت داشت

سه ساله بـود ولـیکـن حـریـف عـالـم شد

لب از گـلـوی بـریـده گرفت و زمزم شد

حـیـات می چکـد از گـوشۀ نگاه ترش            نجات، خانه نموده کـنـار بـال و پرش

شکـوفه نیست حـریف لطیف دستانش            فـرشته های الهی مـقـیم... پشت درش

سه ساله است و به قدر هزار سال رفیع            ببین چه ها که نکرده به عمر مختصرش؟

تمام شـام ز اشک رقیه در هم ریخت            عجب ز قدرت فریادهای پُر شررش!

نـگـاه بی رمـقـش در میـان تـاریـکـی            فــتـاد تـا بـه جـمــال مـقــدّس پــدرش

گرفـت بـوسه ز بـابـا، قـرار از کـف داد

کـنـار رأس بـریــده نـفـس بُـریـد...افـتـاد

: امتیاز